امروز
یادم رفت
صبحانه بخورم.
امروز
یادم رفت
اخبار دنیا را گوش دهم.
امروز
پیامکی نفرستادم
که "صبح عشقم به خیر!"
امروز
پلک پنجرهها
بسته مانده بود.
از خلأ زهدانم
بوی مردی میآمد
از جنس درختان همیشه سبز
و از دیوارها
پژواک در هم شکستن رویایی
از جنس یخهای قطبی.
و قلبم
این قلب زود باور و پر تردید
همچنان که تقلا میکرد به طپیدن
ندا می داد
بین نه و آری
شعر را برگزینم.
امروز
یادم آمد
که خواب بودم.
khili ziba boooddddddd
ReplyDeleteMamnoonam.
Delete