ما را ترساندند
از غریق خورشید در
افق
از سقوط ماه در اعماق
از اقیانوس که دود
از زمین که زلزال می
شود
ما را ترساندند
که به چاه زمان پناه
بریم و
به کلمه در آویزیم
تا نیامیزیم
با بوی یاسمن ها
بر شانه دیوار
در کوچه های آشتی
راستی
دستی را که نگرفتم
گرم بود آیا
و لبی را
و نامه ای را
که ما را ترساندند
الا از حسرت
No comments:
Post a Comment