سنگ بر سنگ
تا فلک
راه بر راه
چهار راه
سه راه
دو راه
راه راه
بر هم تلاقی می کنند راهمان
موازی می شویم
زیر مجموعه می شویم
زیر رادیکال می رویم
بر بُردار
بر دار
متنفرم از ریاضیات زندگی
ریاضت
ریاست
ریا
ری
ررررررر
نیستی تو؟
به اینجا که می رسیم
تاریخ
زنده می شود
روی پله ها
لای درز سنگ ها
دیواره ها
انعکاس سم اسبها را می شنوی؟
اینجا تاریخ
هیچ گاه از موعد نمی گذرد
به هر زبان
هر زمان
راهی هست
به مسجد کلیسا کنیسه
و شب
تمام ستارگان
در مجلس شورای لاهوتی
سرنوشت ناسوتیان را
با ریوخا و کاوا رقم می زنند
من یک رقمی
به هیچ رقمی راضی نمی شوم
رازی باشد
با ستارگانم
باز امشب
با ماه و پروین
زهره و اصغر و اکبر و سایرین
سخنی گویم
از روی مه خود اثری جویم
جان یابم زین شبها
که بگویم از کدام دسته مردمان زمینم
آنها که تولدو را دیده اند
و آنها که تولدو را ندیده اند
تو ؟
مگر از دسته چشم فرو بستگان بر حقیقت تاریخ
چشم بندی به رو داشته باشی
که نبینی آنانکه میگذرند ماندگارانند
گذشتم از تو
مثل رد پای رنگ و رو رفته یک سیاح
از دل شهری که از تمدن هم پیرتر
گذشتم
کجا بودم؟
آها
آنجا که همه اش سنگ
No comments:
Post a Comment