به معمای لا ینحل که
می رسم
حل می شوم
به دو راهی که می رسم
دو شقه
به هر سو می روم
بر چهار سو
باغ می شوم
بَر می دهم
داغ می شوم
دِق می دهم
زمستان را
فوت می کنم
دل تابستان خنک شود
یک دل نه صد دل
عاشق می شوم هزار بار
به کوریِ چشمِ عمرِ
بخیل
خاطرِشخصِ شخیصم مکدر
مباد
به کونِ مبارک
زندگی
کوتاه تر ازراهی ست
که به
حق من می رسد
No comments:
Post a Comment