Sunday, March 9, 2014

مور مور

مور مور
تنم را
می جود
جانم را

چشمهایم در بالش
قطره قطره آب می شوند
فریادم را
عمق تشک
مشت هایم را فنرهایش
تنم را تب
می کشد

دندان دندان
می لرزم
و لعنتم را
نثار تمام قصه های پریان می کنم
که پایانشان خوش بود

هیچ شهبانویی
هرگز تب نمی کرد
هیچ شاهی
تقلب
و پری آبی
همیشه بر پری سیاه
به تکان چوب جادویش
پیروز

شاید طلسمی
در کارتسبیحم است
که هرچه سبحان می گویم
اناللله می شود

از جاری بی امان اشک
به دوش پناه می برم
ملائک در می زنند

ها! چه می خواهید
باز آمده اید گِل چه کسی را
به پیمانه زنیدو پیمان شکنید؟

باز ویران می شوم
ارتش موران
دست به کار
از ستون ساق هایم
تا سقف سرم

این بنا
از آن قصه ها کهنه تر
ولی شعر همیشه تازه است
وشب نواخت های شوپن را
عاشقانه می شنود

No comments:

Post a Comment