دل شام شور
می زند برایت
ساعت ماهور
به نفس نفس افتاده
میز بر پاشنه
چشمِ صندلی
خشک به خیابان
شهر خیس
از فین فین شب
برهنه بر بستر
تب مومیایی ام کرده
می غلطم میان
یک مشت نتِ بی منت
هرچه نگاهشان می کنم
صدای سیم نمی دهند
دولا چنگ می زنم
به گیس هایم
سرمی خورم
زیر خط سُل
شُل می شوم
هق هق هایده
جیغ جیغ حمیرا
را را ری را
می گویند شیدا شده ای
می گویم گم شده ام
می گویند پیدا می شود
No comments:
Post a Comment