زنگ می زنم
صدایت از قعر کدام جهنم دره ای
در می آید یا نمی آید
به درک صدای قهقهه غریبه ای
در پاکت سیگارت طنین اندازاست
کبریت می کشم به پشت چشمی
آتش می گیری چرا؟
فقط خواستم "دوستت دارم"
از قاموسم نرود
ناموست رفت
به لمس هرزه هر دستی
چه تردستی تو
تقصیر خودم است
پا ندادمت
گام بر سینه ام گذاشتی
فشار ده که این قفس
سختترین عضو بدنم را
به بند کشیده است
در بندِ چه هستی ؟
همین است
تا کتاب باز است و
چشم و گوش بسته
از روی دستور العمل
خانباجیِ همسایه
با ادویه ریش سفید محله
واردات آتش بیار معرکه
خوراک خانگیمان
در تجربه طبیعیش
طعم پرنوگرافی می دهد
چه می شد اگر
کمی به آفتاب می دادیم
کمی به مهتاب نشان
کمی هوای تازه بر پوستمان
کمی از آن حسی که آدم را
به هوای سیب حوا از بهشت رهاند
همه ما که عشق را مقدس می پنداریم
در ویتینگ لیست جهنمیم
No comments:
Post a Comment