تف به تو دنیا
دارم دوباره خودم را متولد
انتقام همه برگهای پاییزی را
همه برفها را
همه سلولهای خونیم را
که ریختم در چاه توالت
ازت می گیرم
تازه بگویمت
به باران هم خواهم آموخت
چگونه ابر شود
ببارد دوباره
از همان دوازده سالگی
از پرید متنفر بودم
حالا باید از دو جا یائسه شوم
نمی خواهم خوب شوم اصلا
چه خیال کردی
نذرت می کنم پای پیاده
تا امامزادهایت
که زنی مثل من زایید
خودم را باز می زایم
آنقدر که از رو بروی
از زیربرگردی
سر بزیر
سر ریزصبرم
ابرم
و می بارم دنیا
می بارم
به کوری چشمت
No comments:
Post a Comment