Saturday, April 13, 2013

Tree by Tree

No matter where I go, I thrive, line by line like plane trees
I am ancient and deep, root by root like baobab trees
 
I have plenty of uses, like three hundred and sixty
I am a heritage, seed by seed like coconut trees
 
I am honorable though some say “a tree is a tree”
I live honest and modest, bark by bark like redwood trees
 
I beat the tallest species, by some five hundred feet
And I am healing, leaf by leaf like eucalyptus trees
 
Cherish me as much as Al-Badawi in the West Bank
I am a symbol for peace, branch by branch like olive trees
 
I enlighten you as Siddhartha. Come, live in my shade
Then take me to your after life, twig by twig like fig trees  
 
No one has ever heard of my death neither have you; for
I live tall, mighty, proud, trunk by trunk like sequoia trees
 
Write me like ancient Persians, or modern, like Maryam
Read me; remember me, word by word like evergreen trees

Friday, April 12, 2013

آقای شوپن حالتان خوب است؟

شما که بهترمی دانید
آقای شوپن
قرن ها پیش هم مثل امروز
هوا که ابر می شد
دل همه پر می کشید
سوی آفتابی زمین
زمین وفادار مانده به خورشید
از پس چهار میلیارد سال
همچنان دورش می گردد
دورت بگردم 
دنیای وارونه ایست
آنکه می گوید خوب است      
حالش از همه بدتر است
بعد چهار میلیارد سال همچنان
ناز می کند آفتاب
دست به دلم نگذار
آقای شوپن شما هم خودت
دست کمی نداری از خورشید
خون به جگر کردی زنِ قصه گو را
قصهایتان زبان زدِ خاص و عام است
این قرن بیست و یکمی
بیست و یک بار پیامک فرستادم
یک بار به روی مبارکش نیاورد
رفت زیر لحافِ ابربا ثریا
حیف که این دیوار کجمان
هرگز به او نرسید
وگرنه ما زنها حرف هم را
خوب می فهمیم
هوای هم را داریم
هوا ابریست و سرد
جوانمردی هم
پناهنده یک کشور سسیالیستی شده
بیمه بیکاری می گیرد
آقای شوپن
خوب می نوازید انصافا
هنوز نقل محافلید  
گیر نمی دهم فقط این را بپرسم
حالتان خوب است؟
نه واقعا حالتان خوب است؟
 
 
 
 
 

شب

شب از پنجره
می ریزد
 درگیلاسم
می افتد
از دهن
نان و کباب تابه ای
تاب سفر ندارم
شیراز و دخترهایش را
به موج حایل می سپارم
باز می گردم
به گوری کنار حافظ
چنان کردند و چنین کنم
چنان که از او سازند محفلها
زمین که پر شد از حوریان
کسی نمی میرد از برای بهشت
مجنون
برای کدام لیلیِ در و داف
گریبان چاک
به چاک می زند
نشانِ صحرا
از شیخ می پرسد
اشارتی از او
تجارتی می شود
برجی مشرف بر فخر نیلگونمان
به حراج می رود ناموسمان
به تاراج نجابتمان
شرم دارم 
 بتراش تنم را فرهاد
که کوه سنگی شده ام
شیرین تو با خسروی من
سر و سردارد
لب نمی زنم
راه نمی دهم جز از خلوتیان
به انس نا مانوسم
معصومی تو؟
سنگ اول را تو بزن
می خندی بر رنگهای زحل
آواز قمر در گراند هتل
گران می شود سپیدیِ
برف بر کوههای سویس
سر بخوربانو ما لایک می کنیم
هر تصویری
که به شکوه می کشاند
تنهایی را
اینطور آمده ایم و
اینطور می رویم
کجایش را نمی دانم
دیر و زود دارد
سوخت و سوز را نمی دانم
طاقتم طی شد
یا بسوزانم یا نجاتم ده
من کجا او کجا
نه او خبر ز من دارد
نه من نشان از او دارم
نه خوشبختی ازهیچ کداممان
یا بد بختانه
بار هستی گران شده
خریدار ندارد کالایمان
پای هر منظومه نا منظومی
مشتری نشسته
دورش هزارو یک قمر کمربسته
آنکه یارمی پندارم
یک چشم بر من و
چشم  برنگاری دگر
نگار خود دلش با دیگری و
آن دیگری که نمی خواهمش
مرا می خواند با هزار نگاه
گوش کن!
سر بر آورده از گریبان شب
می خواند آواز
آه زندگی
منم که با همه پوچی از تو لبریزم
نه برانم که بمانم نه برانم که بگریزم