Wednesday, June 12, 2013

چای برگامت

چای برگامت
بی تو تلخ
باعسل
نوچ
دستم
نمی رود
به شعر
دلم به لبهایت
پایم به خانه ات
صاحبدلان خدا را
دل می رود ز دستم
دردا که راز پنهان
خواهد شد
آش کارا
آش نخورده
کار از کار گذشته
رفته و بر نمی گرده
لیوان پشت لیوان خالی
پشت شیشه باران
دلم در هوای یک روز آفتابی
تابِ بی تابی هایت را
ندارد
دیگراین زن
مثل زمین که بی آسمان
مثل خانه که بی سقف
مثل پل بی ستون
مثل شیرین بی فرهاد
مثل همه عسلهای دنیا بی تو
گریه ام می گیرد
اما صلاحِ کار کجا
و منِ خراب
سماعِ شعرم کجا
نغمۀ سازت
شکر خنده ات
--که شوخی شوخی
شکارش شدم--
بشد
که یادِ خوشش باد
روزگارِ وصال
 
یا شیخ اجل
باشد که باز نبینم
دیدار آشنا را
 

No comments:

Post a Comment