Monday, April 30, 2012

مهره و ساتن

"دوستت داشتم!"
کلمات ماضی را مضارع نمیکنند
می گویند، این یک دستور است
این همه بهار گذشته است
از آن بهاری که عاشقت شدم
دلم از زمان سر پیچی‌ می‌کند
کلام بهاره آینده را
نه جلو میاندازد, نه لغو می‌کند
می‌دانم, این هم یک دستور است
زمان دارد خودش را طی‌ می‌کند
بی‌ خیال دل بی‌ تاب من
مسافر زمان که شوی
انتظار تنها وسیلهٔ نقلیهٔ توست
ولی‌ دارد صبرم تمام میشود

هی‌ نشسته‌ام می‌گویم "دوستم بدار!"
اما این جمله بدون فعل خودم
امری نمی‌شود
درسم که تمام شود
با یک دست بوسه و بغل
گردنبند مهره و پیرهن ساتن
می‌آیم تا کنارت
بقیه موهایم را سپید کنم
پیر شوی شیرین سخنتر میشوی
و تو فقط تا بیایم
این دو هجا را تمرین کن
/ba/ /le/
میدانم زنم ولی
گوشهایم "نه" نمی‌شنوند

No comments:

Post a Comment