Monday, March 25, 2013

همان دورها بمان

منتظرم
یکی قرار است بیاید
که هیچوقت نمی اید
از آهنگ شاد
گریه ام می گیرد
از بوی قهوه جو ضعف
       نیا    
همان دورها بمان
هر جا که هستی
پشت کلیسای ریور ساید
پشت هادسن رود
پشتِ کوه
پشتِ ماه
پشتِ اسکرینِ آیفون فایو
دستهایم دیگر
مثلِ کیفِ هِنری خالی
خودم بی حس
مثلِ خودِ هِنری
 
از اینجا تا تسکین
یک گاز از کیکی
که خون بالا می آوری
کار درست را
تو کردی مردیت
آدمها را درست دیدی
زمین قانون جاذبه را
دفع می کند
نمی توانیم بچسبیم
 
بیهوده به قانون ترافیک
احترام می گذارم
سرعت
سبقت
سر خوردن
روی یخ
پشت پیچ
صعود سقوط
دریاچه یخ
و هیچ
چقدر نزدیک
نشد بگذرم
آب از سرم
 
با این همه
سر به هواییم
که مادرم را
کلافه می کرد
"دقت کن"
و ساعت را
زود می گفت
تا ندوم
تا زمین نخورم
دیر می رسیدم
 
ناضم پیر دختر
حی و حاضر
با ابروهای پاچه بزش
تا لب مقنعه اش
عقده اش به لبش
نمره انضباطم را
کم می کرد
به جهنم
حالا هر روز
جوراب سفید می پوشم
و ناخن بلند
و مو هایم را
از هر جایی که بخواهم
می دهم بیرون
اصلن برود توی
 چشمت
کور
می خواستی
عاشق نشوی
زندگی فیلم هندی نیست
آن مرتیکه هم
ریشی کاپور
آندر سکوی باهر نا آسوکه
باهر سکوی آندر نا جاسوکه
..
 
گیر افتاده ای
خاک بر سر
توهم زده ای
شبح اپرا دیده ای
روی دیگرش را
حالا می بینی
چه کسی
خالی می برد
از این زمین
خالی بند
  

No comments:

Post a Comment