Wednesday, March 13, 2013

شاگالیله

  آیا دفترت پنجره ای
رو به شیدایی شاگال دارد؟
بر این زمین که خانه ام
واین آسمان که خیالم
بزی دارد سم می کوبد
زیر نور ماهی
شاخ می زند
آخ نمی گویم
صدایم روزی
از تریبونِ مجلسِ عروسیِ
استعاره هایِ نو پوش  
در می آید
و آن روز
حزب نشرِ هر چیز خوانانِ
 چهار صد صفحه ای
عزای عمومی اعلام می کند
همگی با بر و بچّشان
 به شمال می روند
هی زیر لب تکرار می کنند
زمین صاف است(2)
تا به دریا می رسند
حقیقت را
به چهار صد کلمه هم
می شود گفت
گالیله عزیز
زبانت را گاز بگیر
هر گردی گردو نمی شود
در این گرانیِ آجیلِ شب عید!
ما مردم در تکرارِ خود
امروز به شعار می رسیم
فردا به شعر
 پس فردا به شعور
دیر و زود دارد
بی سوخت و سوز
--خوش بختانه
با این تحریم ها--
همین که می رویم خوش است
بی خیال شاخ و آخ
خوب شد خودت را بسوختن ندادی
تاریخ روشن می شد مگر
والله به خدا
همه راهها
به  یک جا می رسند
برای همه راه هست
برای شما
برای بغل دستی شما
برای آقای فضلی
برای مریم علیخانی
برای اسقف اعظم کلیسا
آخرش همه می رسیم به خوده ...؟
خدا!
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

No comments:

Post a Comment