Monday, March 11, 2013

عزیز دل داروین

باشد سکوت می کنم
تو هی بخند و
دلق دلقک و
ماسک تلخک و
شماره ات چند است؟
72ست!
 بپرس و
چند سال است
با این دشواری زندگی میکنی؟
 
خیلی سال
دو سال پیشترازپارسال
پنج سال قبل پیرار سال
نه ده سال
دقیقتر بگویم 25 میلیون سال
از همان سال که اولین انسان
مغزش را درآفتاب آفریقا پخت
ترید جمجمه خورده ای تا به حال؟
بسیار لذیذ است
دو هزار سال است
همان طعم را می دهد
بشر به راز کاربردش ره نمی برد
راه بیا !
بایست روی دو پا!
 
وقتی زبانم را 
به نفهمیدن میزنی خودت را
چاره ای ندارم جز اینکه بگویم
آن که در جلویت آویزان است
دمیست که از اجدادمان به ارث برده ای
کاش گوش هایت بزرگ می شد
وقتی برهنه میشدم
دلم را می شنیدی
و از ما نسل تکامل یافته ای
تاریخ را طی می کشید
هی!
 
کجای سیری؟
دهه 60 بود پستانبندها راسوزاندند
تو می خواهی دهانم را ببندی؟
برو از مترسک ...
نمیترسی؟
قارقار خنده های تو  
بیش از کبودیهای آن دیگری بر تنم
دلم را آخ آخ
نوک میزند
کیش!
 
مگر یک مرده را
چند بار بسوزم و بسازم
چند بار ببخشم
ماشین آشتی شده ام
نمی خندم
سکوت میکنم و سرشار می شوم
این شراب کهنه را
به سلامتی صحت سوپ سرت می نوشم
تو نمونه نادری نیستی ولی
عزیز دل چارلز داروینی !
 

No comments:

Post a Comment