Tuesday, May 7, 2013

بغض


به کدام زبان باز کنم

بغضی که از نود و هفت

هفتاد بار ترکیده

به رگم دلمه بسته

کیست شده

آبسه کرده

خُشکیده

 

خوش حال نیستی ؟

لیاقت نداری بد بخت

همه آرزویش را دارند

سیتیزن آمریکا شدی

 

خوش می روی

از حال من بی خبر

ازجان من

 

درنگ درنگی!

به بانگ جرنگ جرنگی

جرس خاموش

کاروان باز ایست

تا برسم

 

همیشه

می شود رفت جلو

ولی بازگشتی نخواهد بود

وقتی همه اش یک سوتفاهم بود

با دست و پاهای نمدیم

عاشقم شد

شاه بود

زنش شدم

شاخ شد

آخ

کدام شاه

در کدام قصه

زنش را تا واپسین دم

از تاجش بیشتر دوست نمی داشت

کدام دروغ بود شاه قصه

یا شاه من؟

 

من؟

لای کتابها بودم

در اتاق زیر شیروانی

در قصرِ پدرم سلطان حسینِ

مادرم شاهزاده غزنوی—

که این یکی خیال نیست—

 

ناگهان زمین

دهان باز کرد

درسته قورتم داد

پس انداختم تویِ وستچستر

در همسایگی کلینتونها و راف لورن و ریچارد گییر

همه از کون آسمان آنجا افتاده بودند

من از کون زمین

 

اگر گلی به گیسوی خود می زدی

از این تقلب از این تاج کاغذین

که بر فراز سرت بو گرفته است

فریبنده تر نبود

 

آبت کم بود

 نانت کم بود

دکترا گرفتنت چه بود

 

آنهمه نمره بیست پدر

باز می گویی مقاله بنویس؟

قربان دستهای زحمت کشت

آنهمه تست زدم 

مرا می زد!

آنهمه کنکور

آغوش آرامم کو؟

ربطی ندارد ولی

کتابهایم را فروختم به آقا سعید

حتی خط سوم را

که خطاطش

خط خطی می نوشت

دوستت دارم

دیگر نگو که حرفت را گوش نکردم

گوش هایم را بریده ام

با این نامه برایت

می فرستم

 

و برای تو مادر

انگشتهایم را

از هر کدامشان هنری می ریزد

اینجا به دردم نخورد

باز توی دلت گفتی: بی انصاف!؟

زحمتم را کشیدی می دانم

سرم به سنگ خورده

می فهمم

جانم به فدایت

راه رفتنم را یادم دادی

یادت رفت بگویی پریدن از قرن نوزدهم

به بیست و یک احتمالِ جِر دارد

 

چیزی نیست

تعدادی بخیه می خواهم

پنجاه سال دیگر

نه من هستم

نه استاد راهنما

نه هم دوره های دکترا

نه آن نره غول

نه آن ماده گرگ

نه این بچه شیر

که در شکمم می غُرد و

می خراشدم خونین

 

(فقط

تو هستی

که می خوانیم)

 

گاهی فکر می کنم

به سیلویا پلث و تد هیوز

به ژرژ ساند

آلفرد دو موسه

فردریک شوپن

عصرها با آنا آخماتوا

می نشینیم روی نیمکت

در حیاطِ کلمبیا

او به روسی من به فارسی

او از مندلشتایم می گوید

من سکوت

 

پنجاه سال دیگر

تو که می خوانیم

عصر ها بیا

روی آن نیمکت رو به

کالج واک و حوض و فواره

 

 

No comments:

Post a Comment