Wednesday, May 15, 2013

ابرم

تف به تو دنیا
دارم دوباره خودم را متولد
انتقام همه برگهای پاییزی را
همه برفها را
همه سلولهای خونیم را
که ریختم در چاه توالت
ازت می گیرم
تازه بگویمت
به باران هم خواهم آموخت
چگونه ابر شود
ببارد دوباره
 
از همان دوازده سالگی
از پرید متنفر بودم
حالا باید از دو جا یائسه شوم
نمی خواهم خوب شوم اصلا
چه خیال کردی
نذرت می کنم پای پیاده
تا امامزادهایت
که زنی مثل من زایید
خودم را باز می زایم
آنقدر که از رو بروی
از زیربرگردی
سر بزیر
 
سر ریزصبرم
ابرم
و می بارم دنیا
می بارم
به کوری چشمت
 
 

No comments:

Post a Comment